سکوتم از رضایت نیس...
صفحه اصلي | عناوين مطالب | تماس با من | پروفايل | قالب وبلاگ
<<ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا...>>
این شب ها که قرآن به سر می گیریم ،
ای کاش نیزه نباشیم…
خدایا!
ببخش که یک عمر
عاشقانه هایم را
خرج این و آن کردم!
و به تو فقط یک مشت خمیازه و
کسلی و بی حوصلگی
تحویل دادم!
شب قدر
شبی که در آن خطاب میآید:
کجایند جوانمردان شبخیز که در آرزوی دیدار، بیخواب و بیآرام بودهاند و در راه عشق شربت بلا نوشیدهاند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران
شیطان نیستم ...
فرشته نیستم...
خدا نیستم....
فقط دخترم از نوع ساده اش...
حوا گونه فکر میکنم
به خاطر یک سیب تا کجا باید تاوان داد
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!
دستــم را بالا مــی برم
و آسمان را پایین مــی کشـــم
مــی خواهــــــم بزرگــــــی زمین را نشان آسمان دهـــــــم
تا بداند
گمشده ی من
نه در آغــــوش او
که در همین خاک بـــــــی انتهاست
آنقدر از دل تنگـــــی هایـــــــم برایش
خواهــــــم گفت
تا ســـرخ شود
تا نــــم نــــم بگرید
آن وقت رهایش مـــی کنــــــــم
و مـــی دانــــــم
کســــــی هــــــرگــــــز نــــــخواهد دانست
غـــــــم آن غروب بارانـــــــی
همه از دلتنگـــی های من بود
تنهـایی یعـنی بوی سیگار…
تنهـایی یعـنی حسـرت دیدن چشـم نگران…
تنهـایی یعـنی دسـتاتو با لـیوان چای گرم کنی…
تنهـایی یعـنی حسـرت دیدن چشـمان منتظـر…
تنهـایی یعـنی حسـرت شنیـدن صـدای نگـران…
تنهـایی یعـنی اس ام اس بدون جواب…
تنهـایی یعـنی حسـرت شنیـدن صـداـی آشـنا…
دَرد دآرَد کَــــسی تـَــنــهـــآیـــتـــــــــــــ بـگـــذآرد...✴
کِــــــهـ بـــهـ جُـــــرم بـآ او بـــــودنــ ...❤
هَــــمـــهـ تـــنــهــآیَــــت گــــذآشـــتَـــن.